تمام تردید های من ، در دوستت دارم های تو ، بی معنا شدند ! هرگز تصور نمی کردم که روزی اینچنین به دام عشق گرفتار شوم . . . و همچون کبوتری دلبریده از دنیا ، در بند چشمانت اسیر شوم . . . هر روز که میگذرد ، قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد آری ! اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد . . . من بیمار عشق توام و تنها طبیب من ، دستان هستی بخش توست . . . پروانه ی خیالم ، هر لحظه شمع چشمانت را می جوید ، ولی افسوس که تلاشش بی حاصل است دنیا را نمی خواهم ، آسمان را نمی خواهم ، چون تویی تمام دنیای من آسمان همان چشمان توست ، حتی نفسهایت نفس های من است . . . و اگر روزی دیگر بر نیایند ، بی شک خواهم مرد . .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: عشقولانه,